عطر مادر و خورشت بادمجان

اینستاگرام

عطر مادر و خورشت بادمجان

میان ماموریت هاى روزانه گریزى زده و به خانه ى پدرى میروم ، مادر از پشت آیفون با ذوق و شوق زاید الوصف مرا به داخل فرا مى خواند |حال خوشى دارد| درِ هالُ بازمیکنم ، مى پرسم خورشت بادمجون ؟

امیر مهرپویا

 میگه آره ، میگم چاشنى اش رو زیاد کردیا ! میگه تو بیوو داخل !!! توى بازار غوره ى بدون هسته گیر آوردم ، یادته اون موقع ها چقد سر هستهِ غوره ها گیر میدادى ! این غوره ها هسته ندارن ، بیا یه نگاهى بنداز ببین خوب شده یا نه ؟ رب گوجه هم یه قاشق بیشتر نریختم ، همونقدر که گفتى ! بیا ببین …! سر دیگ میرم ، در دیگ رو بر میدارم |بیست و چهار ثانیه به خورشت خیره میشم ، به آهنگ گوش کنید | مادر مشغول سبزى پاک کردنه و سریالهاى ترکى!رو تحلیل میکنه ، میگم خدایا کى پارازیتها تموم میشه که ما یه برنامه خوب ببینیم و حالمون خوب بشه!!! میپرسه چه جوره ؟میگم عالیه ، حرف نداره ، اگه ایرادى داره بگو ؟ میگم مو ! تا حالا کى ایراد گرفتم ! میگه نصف موهاى من به خاطر ایراد گرفتن هاى تو سفید شدن . باید برم ، همکارم دم در ایستاده و فحشِ ناموسى با غلظت ٨٧٪ نثارم میکنه ، مادر رو بغل مى کنم و موهاش رُ بو میکنم ، بوى بادمجون سرخ کرده میده ، بازم روغن مخصوص سرخ کردنى استفاده نکرده ! پیشونیش رو مى بوسم و توى دلم میگم ؛ من که میدونم رب گوجه بیشتر از یه قاشق ریختى…!

ارسال دیدگاه