فرار از مدرسه

فرار از مدرسه

به شدت معتقدم كه مدرسه و درس و بحث مدرسه اى آدمى را به آرزوهاى فراطبيعى اش نمى رساند. به تعبير شيخ بهايى:

دکتر عباس فضلی

 
ايها القوم الذى فى المدرسه             كلما حصلتموه وسوسه
فكركم ان كان فى غير الحبيب    
 ما لكم فى نشاة الاخری نصيب
 يعنى اى كسانى كه به مدرسه مى رويد هر چه فرا مى گيريد وسوسه اى بيش نيست، اگر جز خدا در انديشه، چيزى داريد از آخرت بهره اى نداريد. حافظ هم مى نالد كه از درس و بحث مدرسه هيچ حاصلم نشد.
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت 
 یک چند نیز خدمت معشوق ومی کنم
وقتی زندگى بزرگان را مورد مطالعه قرار می دهيم به اين نكته مى رسيم كه از مدرسه چيزى نياموخته اند و حتى به خاطر برخى افكار و انديشه هايشان ازمدرسه فرارى بوده اند. مرحوم دكتر عبدالحسين زرين كوب كتابى درباره ی زندگى و شرح حال امام محمد غزالى تدوين كرده و آن را "فرار از مدرسه" نام گذارده است.
آیت الله منتظری در خاطرات خود از كتكى كه از معلم كلاس اول به خاطر بدخطى اش خورده است، ياد كرده و مدرسه را ترك گفته است. دكتر شريعتى كه زندگی سیاسی اش  را دكترعلى رهنما در كتابى به نام "مسلمانى در جستجوى ناكجا آباد" تقرير كرده؛ چه زيبا دوران كودكى و نوجوانى اش را ترسيم نموده و از قول يكى از دوستان دكتر نقل كرده كه على شريعتى در دوره ى ابتدايى و دبيرستان از همه ی دانش آموزان ضعيف تر و از تمام معلمان قوي تر بود و گاه براى فرار از مدرسه در گوشه اى پنهان مى شد. و بعد از دیوار می پرید و می رفت.
در كتابهايى كه پیرامون زندگينامه دانشمندان و فرهيختگان به نگارش درآمده است؛ گاه اشاراتى به مدرسه نرفتن و ترك تحصيل كردن و مردود شدن آنهاست. اخیرا لیستی از ترک تحصیل کرده ها در فضای مجازی پخش شده بود که شخصیت های بزرگی چون تولستوی و ونگوگ و از معاصران استیو جابز و بیل گیتس را نام برده بود. علامه طباطبايى در زندگینامه ی خود نوشته اش به رفوزه شدن در پنج سال متوالى در اوائل ورود به حوزه ى علميه و عدم توانايى در درك ادبيات عرب اشاره كرده است.
مراد از اين نقل و قولها اين است كه افراد بزرگ در محيط مدرسه ساخته نشده اند و قيل و قال مدرسه آنها را به جايى نرسانده است. بلكه به آنچه خود خواسته اند، رسيده اند. و گاه مدرسه را به عنوان مانعى براى رسيدن به آرزوهاى خود تلقى كرده اند. نظام سيستماتيك مدرسه فقط به درد انسانهايى مى خورد كه تمام تلاش و آرزويشان دست يافتن به كار و زندگى و شرافت و كرامت دنيوى است. در تمام جهان، مدارس براى اين جور آدمها بسيار مفيد است چون با مدرك و ارتقاى تحصيلى به پست و مقام هاى عالى خود مى رسند و بى دغدغه ى انديشه ايى، گذران عمر مى كنند. و به تمامى كسانى كه در پى كسب انديشه اى نو و ايجاد دردسر براى خود و ديگران هستند؛ پوزخند مى زنند. و خود را انسانى وارسته و به مقصد و مقصود رسيده می پندارند و بر انسانهاى از مدرسه فرارى، طعن و لعن هاى بسيارى نيز نثار مى كنند.
آدمهاى دلبسته به مدرك و تحصيل مدرسه اى، يواش مى روند و يواش مى آيند تا گربه ی حقیقت، شاخ شان نزند و هدف متعالى آموزش و پرورش را در تصاحب جايگاهى براى عرض اندام و ارضاى خواسته هاى خيالى خود جستجو می کنند. و در هر كوى و برزن و بر روى هر كاغذ و ارزن نام مبارك خود را حك مى كنند.
كودكان و بزرگان مدرسه اى فكر مى كنند آرامش در زندگى، زيستن ساده و در جريان مستمر آب  شنا كردن است. اصلا آيا مى ارزد كه آدمى خلاف جريان آب زندگى گام بردارد و با طرح سؤالات متفاوت هم خود و هم ديگران را به زحمت بياندازد؟ ارزش حيات به زيستن سيستماتيك و روان و بى سر و صداست.
 
اينكه بزرگانى چون جلال آل احمد در كتاب "مدیر مدرسه" و صمد بهرنگى در کتاب "كندوكاو مسائل تربيتى ايران"  بر آموزش و پرورش خرده مى گرفتند. اشاره به همين مسائل دارد. صمد بهرنگى مى نويسد: از دانشسرا كه درآمدم و به روستا رفتم يكباره دريافتم كه تمام تعليمات مربيان دانشسرا كشك بوده است و همه اش را به باد فراموشى سپردم و فهميدم كه بايد خودم براى خودم، فوت و فن معلمى را پيدا كنم و چنين نيز كردم. على اشرف درويشيان در ياد كرد از يار ديرين خود مى گويد: صمد بهرنگى دلش براى زندگى آزاد و فضايى كه بتوان در آن به اظهار عقيده پرداخت پر پر مى زد. آزادى، آرمان تمام قهرمان هاى داستان اوست. زيرا مى داند كه تنها در محيط آزاد به معنى واقعى است كه استعدادها مى شكفد و او خود در كلاس درس بارها اين مطلب را آزموده بود. (صمد جاودانه شد)
غرض از ذکر اين مطالب، اين نيست كه دانش آموز نبايد به مدرسه برود و دانشجو نبايد كلاس درس را تجربه كند. بلكه مراد اين است كه نباید تمام خواسته ها و اهدافش در كلاس درس خلاصه شود. آموزش و پرورش نردبان ترقى است و نه توقف بر روی آن. چشم ها را بايد شست / جور ديگر بايد ديد / چترها را بايد بست/ زير باران باید رفت
ارسال دیدگاه