آتشی شاعری کنجکاو

آتشی شاعری کنجکاو

اگر بخواهم لقب خاصی برای «منوچهر آتشی» در نظر بگیرم فکر می‌کنم می توان او را شاعری جستجوگر و کنجکاو نام‌گذاری کرد.

محسن موسوی میرکلایی

 او هیچ‌گاه در مسیر تجربه شعر متوقف نشد، و همیشه سعی در جوان داشتنِ نگاه و به روز بودن حواسِ شاعرانه خود داشت. «آتشی» از ابتدا تا پایان راه، شاعری دقیق در انتخاب سوژه‌ها است. این نکته را به خوبی می‌توان در اشعار موخر او دریافت. گاهی نگاهِ شاعر را نکته‌ای در یک فیلم جذب می‌کند و تخیل او را به کار می‌اندازد: گنج تایتانیک/ آیا همان جواهرِ دزدیده نشده بود/ که جواهر جانی به خاطر آن یخ زد؟/ یا خاطره صد ساله‌ای/ که جگرِ پیرزنی بازمانده از آن همه آهن پاره (از شعرِ برای شاعران) و گاه در ابتدای اثر به مخاطب می‌گوید: حیرت مکن! اما به واسطه‌ی ارجاعات تاریخی، اجتماعی که در متن وجود دارد، مخاطب چاره‌ای جز حیرت کردن ندارد: مومیاییِ شهزاده بانوی ساسانی/ در تابوتی/ از چوبِ امروز فرسوده شده‌ی گردو/ در پستوی قاچاق‌چیان باستانی/ زیر نگاه بن‌لادنی پاکستانی/ این دروغ نیست..._ نه!/ از موزه هایند_ از شوش برده شده‌اند ( مادام دولافایت و شوهرش) نمونه‌های آن‌ها را خودم در لوور دیده‌ام. (سنفونی چندم)                                                                                               و شاعر ما چُنان سرگرم تخیل است که هر بیداری و هوشیاری او را می‌آزارد. او به سفرهای زمینی قانع نیست کهکشان را نیز دست‌مایه قرار می‌دهد و به دریافت‌هایی تازه از جهان می‌رسد از تخته سنگی در مریخ گرفته تا تیشه‌ی تندیسگری در ونوس، ناکجاآباد در نگاه "آتشی" (شوخی خستگان است) و حیات اکنون در حیات دیگر ادامه دارد: و اگر می‌دانستی که عدم/ اکنون پُر از ماست/ و جایی برای مردگان وجود ندارد/ درمی‌یافتی که چه گُل‌هایی/ در درّه‌های هیمالیا/ بینام مانده‌اند. (اگر می دانستی) در پایان این یادداشت باید این نکته را یادآوری کنم که مخاطبان و منتقدین شعر امروز نباید تنها به خواندن اشعار دهه‌های چهل، پنجاه و شصت «آتشی» اکتفا کنند. ما در دهۀ هفتاد و هشتاد با شاعری با کیفیت، و با رویکردی متفاوت رو به رو هستیم که متاسفانه کمتر خوانده شده است.
ارسال دیدگاه